روی خط رمضان...
* نمی دونم روزه هایی که ما می گیریم هم اجر و قربی داره؟ نه اینکه نداشته باشه، که در روایت است خواب روزه دار هم ثواب و اجر دارد. فقط چند ساعتی گرسنگی می کشیم و از پر بودن سفره افطارمون هم اطمینان داریم، می دونیم که این گرسنگی پایان خوشی داره. درسته تابستونه و هوا گرم و روزها طولانی، اما شرایط رفاه هم تامینه! ساعات کار که کم شده، کولر ها هم که خوب به وظیفه خودشون عمل می کنند، خیلی ها هم که تا ظهر خوابند!
به یاد رزمندگانی که در سالهای دفاع مقدس با زبان روزه می جنگیدند و با زبان روزه شهید می شدند. اون سال ها ماه رمضان افتاده بود تو تابستون، فقط یک لحظه تصور کنید با کلی تجهیزات نظامی، تو اوج گرمای تابستون... امام خمینی (ره) نیز در آن سال فرموده بودند که رزمندگانی که در جبهه حضور دارند اگر توانایی روزه گرفتن ندارند، روزه نگیرند اما بیشتر رزمندگان به دلیل استقامت و صبری که خدا به آنها داده بود روزه میگرفتند.
* روز اول ماه رمضان بود. یه آقایی آب میوه و کیک خرید و دم در مغازه بازش کرد که بخوره. صاحب مغازه نهیب زد: آقاجان ماه رمضانه، اگه میخوای روزه بخوری، تو مغازه من نخور. و اون آقاهه گفت: مگه ماه رمضون شده؟!!
نگاه که می کنم می بینم همه یه جورایی غافلیم. اون آقا نمی دونه ماه رمضون شده و من که میدونم هم با زبون روزه حرمتش رو نگه نمی دارم. بیشتر گرفتار نوستالژی های رمضانیم، سفره افطار و آش و زولبیا و سریال و ربنای شجریان و نگرانی که مبادا امسال هم پخش نشه (البته من نگران این موضوع نیستم)!
مباد که از غافلین باشم...
* مهمانی های افطار شروع شده، در صدر لیست مدعوین، مثل همیشه کسانی هستند که شکمشون زیادی سیره، کسانی که قدر و منزلت اجتماعی بالایی دارند... هنوز باور نداریم در گوشه و کنار شهرمون کسانی زندگی می کنند که با شکم گرسنه سر به بالین می ذارند.
* از تلویزیون صدای اذان میاد، مادرم میگه: اذان شده؟ می گم: نه مادر جان، تبلیغ همراه اوله! این تلویزیون هم دیگه شورشو در آورده؛ استفاده ابزاری از دین!
* دیروز رفته بودیم کنار رودخونه افطار کنیم. صدای طبیعت، رودخونه، واقعا روح نواز بود. انقد تحت تاثیر قرار گرفتم که تصمیم گرفتم صدای رودخونه رو ضبط کنم و بعدها از شنیدنش تو خونه لذت ببرم. امروز که دوباره گوش کردم همه صدایی میومد به جز رودخونه! صدای طبیعت گم شده بود!