یادش بخیر!
فکر نمی کردیم انقد سفرمون فشرده باشه. تعدد مکان های زیارتی و اعمال زیاد هر کدام از آنها، گرمی هوا و البته ذوق و شوق و عشق ما برای استفاده هر چه بیشتر از لحظه لحظه بودن در چنین جایی که شاید دیگه فرصتش پیش نیاد، حسابی توان و انرژی رو ازمون گرفته بود. شب دومی بود که کربلا مهمان امام حسین علیه السلام بودیم. قبل از اذان صبح خودمون رو رسوندیم به حرم، نماز رو به جماعت برگزار کردیم. انقد خسته بودم که نمی تونستم روی پاهام بایستم و احساس می کردم الانه که غش کنم!