تسنیم

آن شـراب طـهور که تنـها تشـنگان راز را می نوشانند:.

تسنیم

آن شـراب طـهور که تنـها تشـنگان راز را می نوشانند:.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

مداحی شهادت حضرت فاطمه کریمی

دانلود مداحی شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)

دانلود مداحی شهادت حضرت فاطمه (س)

دانلود مداحی شهادت حضرت فاطمه کریمی

آندروید

جم تی وی

بازیگران پیوسته به جم تی وی

بازگشت بازیگران جم تی وی

پیوستن بازیگر سریال پریا به شبکه جم

شبکه جم

خرید کاربران تلگرام

افزایش کانال تلگرام

پارتی شبانه شیراز

پنجمین مدال المپیک توسط کیمیا علیزاده

المرأةُ رَیحانَة

مولودی میلاد حضرت رسول اکرم

نوحه شهادت حضرت فاطمه زهرا

مداحی شهادت حضرت فاطمه 94

مداحی شهادت حضرت فاطمه(س)

مداحی شهادت حضرت فاطمه میرداماد

مداحی شهادت حضرت فاطمه زهرا

مداحی برای شهادت حضرت فاطمه

دانلود نوحه شهادت حضرت فاطمه زهرا

دانلود مداحی شهادت حضرت فاطمه سیب سرخی

متن مداحی شهادت حضرت فاطمه

دانلود نوحه شهادت حضرت فاطمه کریمی

دانلود مداحی کریمی شهادت حضرت فاطمه زهرا

دانلود مداحی کریمی برای شهادت حضرت فاطمه

دانلود مداحی شهادت حضرت فاطمه محمود کریمی

دانلود مداحی شهادت حضرت فاطمه زهرا

آخرین نظرات
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۸، ۱۰:۴۰ - پریسا نامجو
    زیبا بود

کفشدار مهربان

يكشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۸، ۰۵:۳۵ ق.ظ
 

یادش بخیر!

فکر نمی کردیم انقد سفرمون فشرده باشه. تعدد مکان های زیارتی و اعمال زیاد هر کدام از آنها، گرمی هوا و البته ذوق و شوق و عشق ما برای استفاده هر چه بیشتر از لحظه لحظه بودن در چنین جایی که شاید دیگه فرصتش پیش نیاد، حسابی توان و انرژی رو ازمون گرفته بود. شب دومی بود که کربلا مهمان امام حسین علیه السلام بودیم. قبل از اذان صبح خودمون رو رسوندیم به حرم، نماز رو به جماعت برگزار کردیم. انقد خسته بودم که نمی تونستم روی پاهام بایستم و احساس می کردم الانه که غش کنم!

با همراهان قرار گذاشته بودیم تا یکی دو ساعت بعد از نماز در حرم باشیم و زیارت مخصوص کنیم و ... اما هرچه کردم نمی شد! کتاب دعا از دستم می افتاد! چشمهایم کلمات رو نمی دید! هیچوقت اینقدر خسته نبودم! زیارت جامعه کبیره می خوندم، نصفه نیمه رهاش کردم و به همراهان گفتم من اصلا حال خوشی ندارم، می رم هتل کمی استراحت می کنم و دوباره بر می گردم. با این حال و روز دعا خوندن بی احترامی به مقام امام هم هست...

خلاصه آمدم کفش داری حرم و پلاکمو دادم. سبد کفش ها رو گذاشت جلوم و گفت بردار. هر چه گشتم کفشم نبود! بهش گفتم کفش همراهانم هست، اما کفش من نیست، سفید بود رنگش. پسری بود حدودا بیست ساله و از چشم هاش معلوم بود خیلی خسته است، اما خادمان حرم بسیار مودبانه و با محبت با زوار برخورد می کردند و دم نمی زدند. دوباره و سه باره گشت اما نبود. به عربی و انگلیسی بهش یادآوری کردم رنگ کفشم سفید بوده. خسته بودم و ... منو هدایت کرد داخل کفش داری و همه قفسه ها و سبدهارو گشتم. نبود که نبود. داشتم عصبانی می شدم. حالا چه جوری برگردم؟

بهش گفتم چرا حواستونو جمع نمی کنید؟ کفش منو دادی به دیگری...

بیست دقیقه ای گذشته بود و من بلاتکلیف مانده بودم. هنوز داخل کفشداری بودم با ناامیدی هر از گاهی نگاهی دوباره به قفسه ها می انداختم. بهم گفت برو کفشداری کناری شاید اونجا باشه، رفتم نبود. مسئولشون اومد و با هم گشتند، نبود!

ناگهان دیدم یکی اسممو صدا می زنه. برگشتم دیدم خواهرم هست. با تعجب گفت: هنوز نرفتی؟ گفتم نه! کفش هام نیست. گفت: مگه اینا کفشهات نیست؟ نگاه کردم دیدم کفشهام داخل همون سبد مذکور بوده و اونموقع تا حالا روی میز کفشداری! و من از خستگی کفش های خودمم تشخیص نمی دادم! و فراموش کرده بودم که امروز با کفش های مشکی ام آمده ام نه سفید!

وقتی کفش هامو پیدا کردم ناخودآگاه و از سر خجالت فریاد زدم: ای وااااای! اون کفش دار مهربون هم همراه من گفت: ای وااااای! منظورش این بود که دو ساعته مارو گذاشتی سرکار، این به کنار، هرچی دلت خواست به ما نسبت دادی!

خیلی شرمنده شده بودم، از اینکه در موردشون به اشتباه افتاده بودم1 و زود هم قضاوت کرده بودم! هرچه کلمه در حوزه عذرخواهی بلد بودم بهش گفتم. من که نمی فهمیدم چی میگه، ولی از چشم های خسته و مهربونش معلوم بود که میگه اشکالی نداره.

غبطه خوردم، به حال کفشدار مهربون حرم حضرت اباعبدالله علیه السلام. با خودم گفتم حتما در عالم وجود روابطی هست که من نمی فهمم و نمی بینم. حتما این پسر در وجودش چیزی بوده که لایق خادمی حرم حضرت رو پیدا کرده. حتما چیزهایی بوده که اینگونه برای او مقدر شده.

کاش من هم اینقدر لیاقت داشتم که گرد و خاک راه از کفش های زوار حرمت پاک کنم. من به فدای قدم های عاشقانت یا اباعبدالله...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۱/۲۰
تسنیم ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی