تسنیم

آن شـراب طـهور که تنـها تشـنگان راز را می نوشانند:.

تسنیم

آن شـراب طـهور که تنـها تشـنگان راز را می نوشانند:.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

مداحی شهادت حضرت فاطمه کریمی

دانلود مداحی شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)

دانلود مداحی شهادت حضرت فاطمه (س)

دانلود مداحی شهادت حضرت فاطمه کریمی

آندروید

جم تی وی

بازیگران پیوسته به جم تی وی

بازگشت بازیگران جم تی وی

پیوستن بازیگر سریال پریا به شبکه جم

شبکه جم

خرید کاربران تلگرام

افزایش کانال تلگرام

پارتی شبانه شیراز

پنجمین مدال المپیک توسط کیمیا علیزاده

المرأةُ رَیحانَة

مولودی میلاد حضرت رسول اکرم

نوحه شهادت حضرت فاطمه زهرا

مداحی شهادت حضرت فاطمه 94

مداحی شهادت حضرت فاطمه(س)

مداحی شهادت حضرت فاطمه میرداماد

مداحی شهادت حضرت فاطمه زهرا

مداحی برای شهادت حضرت فاطمه

دانلود نوحه شهادت حضرت فاطمه زهرا

دانلود مداحی شهادت حضرت فاطمه سیب سرخی

متن مداحی شهادت حضرت فاطمه

دانلود نوحه شهادت حضرت فاطمه کریمی

دانلود مداحی کریمی شهادت حضرت فاطمه زهرا

دانلود مداحی کریمی برای شهادت حضرت فاطمه

دانلود مداحی شهادت حضرت فاطمه محمود کریمی

دانلود مداحی شهادت حضرت فاطمه زهرا

آخرین نظرات
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۸، ۱۰:۴۰ - پریسا نامجو
    زیبا بود

* انگار انقد تکرار شده یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِ‌هِمْ، انقد گفته شده یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِ‌هِنَّ، انقد تفسیر کردن لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ‌ مِنْهَا وَلْیَضْرِ‌بْنَ بِخُمُرِ‌هِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّ شامل کدوم زینت ها میشه، خمر یعنی چه پوششی، انقد برای یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ شرح نوشتند که دیگه برامون عادی شده و نمی شنویم! دیگه هرچقدر هم بگن ذَٰلِکَ أَدْنَىٰ أَن یُعْرَ‌فْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ هر چقد بگن ذَٰلِکَ أَزْکَىٰ لَهُمْ باورمون نمیشه برامون بهتره، پاکیزه تره! ما برای أذکی حتما تعریف جدیدتری داریم!

خیلی سخت نیست! اینکه زشتی عادت بشه. از لحظه ای که شیطان در روح آدمی تخم گذاری میکنه تا روزی که میشه چشمت و دهانت! تصورش هم ترسناکه! سخنگوی شیطان...

 

* باور کنید ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود، خون دلها خورده ایم! حالا دقیقا تو همون روزهایی که خاطرات خون دل خوردن هامون رو مرور می کنیم و شبکه های تلویزیون رو بالا و پایین که برای بار هزارم آهنگ هوا دلپذیر شد گل از باغ بر دمید رو بشنویم، تو همون روز 12 بهمن که سر مزار شهدامون اشک رو از گوشه چشمانمون پاک می کنیم و جایگاه امام عزیزمون رو در بهشت زهرا گلباران می کنیم، تو همون روزی که رهبر و مقتدامون بر سر مزار تهرانی مقدم ها با غرور و افتخار به آینده روشن ایران نگاه می کنند، برای شما ردکارپت پهن می کنند، دستتون شاخه گل رز می دن، اینچنین و آنچنان همراهیتون می کنند که چی؟ که حتما در دهه فجر انقلاب، سفیران تاریخ و فرهنگ و اعتقاد ما هستید و مباد که افتخاراتتون نادیده گرفته بشه!

بی حجابی

برای ما که نه، اما برای خیلی ها دهه فجر خلاصه شده در جشنواره بی فرهنگی فیلم فجر! برای به نمایش گذاشتن پیام انقلاب در سالنامه ای که با خون هزاران شهید ورق خورده، حتما بهترین روزها همین دهه فجر هست! و تشکر از لنز دوربین خبرگزاری های انقلابی! که در ارسال تصویر سفیران فرهنگی انقلاب، لحظه ای مکث نمی کنند! گاهی فکر می کنم نکند در قاب دوربین شما جز این رنگ و لعاب ها تصویر دیگری جای نمی گیرد؟! و تشکر ویژه تر از مسوولانِ حتما معتقد به اصول جمهوری اسلامی ایران، با تاکید بر جزء اسلامی، که حضور به هم می رسانند و به همراهی تشویق می کنند و داد سخن می دهند و می بینند و سکوت می کنند!

 

* نگوییم نمی شود، بخدا می شود. اصلا همین سکوت کردن هاست که امروزمان را بدتر از دیروز کرده. سپاس بی پایان از حاج آقا حسینی همدانی به خاطر اقدام شجاعانه و تحسین برانگیزشان که برای اولین بار! در کرج اتفاق می افتد. ایشان نشان دادند که می شود آمر به معروف و ناهی از منکر بود! اینجا و اینجا را لطفا بخوانید.

+ اظهار تأسف آیت‌الله مکارم از جشنواره فیلم فجر

+ باز نشر در عمارنامه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۵ ، ۰۶:۳۷
تسنیم ..

"اینهایی که مهمونی میگیرند سیسمونی نوزادُ نشون اطرافیان میدن، اینا غربتی اند...این کار یعنی غربتی بازی...جشن حنابندون و نشون دادن جهاز و...اینا ینی غربتی بازی...این که برای بچه به دنیا نیومده یه اتاق اختصاص میدن با کلی وسایل این ینی غربتی بازی...اینا کسایی اند که یه زمین خریدن فروختن پولدار شدن حالا میخوان تفاخر کنند...این ینی غربتی بازی"

تغییر سنت های اشتباه یک جامعه که گاهی بدجور در آن ریشه دوانده، کاری است بس سخت و بزرگ که همت عالی می خواهد و صبری عظیم و نگاهی دور اندیش و قدم هایی استوار و زبانی نرم به دور از تمسخر و توهین و بدگویی و.... و خیلی چیزهای دیگر که حتما در خیلی هایمان نیست! و گرنه اینهمه تذکر و تنبه اثر داشت! اینها را که می نوشتم به یاد پیامبر خوبی ها و مهربانی ها افتادم...

وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ

با قومی جاهل روبرو باشی که دخترانشان را زنده به گور می کنند، معیار برتری انسان ها نزدشان پول و نسب خانوادگی باشد، برده داری کنند، تعصب به قوم و قبیله داشته باشند و خیلی سنت های جاهلانه دیگر که دست رئوفانه چون پیامبری "فقط" می توانست آنها را رام و نرم کند و کرد...

ما هم قبول داریم جامعه اکنون ایران با وجود مُهر مسلمانی که بر پیشانی اش خورده، از جامعه آرمانی اسلامی فاصله دارد. ما هم دوست داریم سنت های دست و پاگیر و جاهلانه ازدواج و بچه دار شدن و مهمانی هایمان عوض شود. اما آقای شهاب مرادی عزیز، فکر نمی کنید با این ادبیات که شایسته شما هم نیست، به جمع کثیری از مخاطبان خود که خواسته یا ناخواسته درگیر این سنت های اشتباه هستند، توهین کردید. از خودم می پرسم خروجی برنامه آیینه خانه دیشب واقعا چه بود؟! چه قدمی در جهت اصلاح این سنت های اشتباه برداشته شد؟! جز اینکه برای هزارمین بار به یاد آوردیم گرفتار چه مشکلاتی هستیم و کجاست راه حل و خندیدن همراه با مجری برنامه به کسانی که غربتی خطاب شدند؟!

 

+ و با او به نرمی سخن بگویید، شاید که پند پذیرد(سوره مبارکه طه/آیه نورانی 44)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۵ ، ۰۶:۳۷
تسنیم ..

* آغاز سال یک هزار و سیصد و نود و چهار هجری شمسی... نود و چهار؟ بله نود و چهار! عمر است دیگر، مثل برق و باد می گذرد...این که چیزی نیست! یه روز به خودت میای می بینی در حال گفتن أشهدی، تازه اگر ملک الموت بهت فرصت بده! انسان است دیگر! غافل است... الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ

 

* از همین روزهای کسل عید با راضیه داشتیم تو حیاطشون حرف می زدیم، کنار پیچک های پیچ و تاب خورده بر دیوار، پیِ نوری شاید... که با صدای تقه ای از جا پریدیم و صدای نامانوسی هم بلند کردیم و بعد که دیدیم چیزی جز توهم سونامی نبوده از خودمون خجالت کشیدیم و سر جامون نشستیم! به راضیه گفتم ما انسانهای عصر تکنولوژی هستیم، مبتلا به فوبیای طبیعت! محصور شده در سیمان و آهن و دود! صدای به هم خوردن برگها یا شکست شاخه نازکی زیر پای گنجشکی ما رو دچار وحشت می کنه! چه ترس غم انگیزی...

 

* "هرکس در زندگی اش دو بار متولد نشود، به ملکوت راه نمی یابد" این را حضرت مسیح می فرماید. بنا داشتم در وبلاگم تولدم را یادآور شوم. دیدم یادآوری تولد برای کسی که واقعا متولد نشده، عین مرگ است...

 

* تنها دلخوشی رسانه ای ام در ایام تعطیلات پایتخت 3 بود و هیچ! اینکه سیروس مقدم تشکر من را می بیند یا خیر مهم نیست! سوال من این است آیا تشکر نکردن کار خوبی است؟! فدایی داری پایتخت 3! البته با وجود نقدها...! بعد جناب سیروس مقدم خیلی محکم گفته پایتخت بی پایتخت، پرونده ـشو بستم تموم شد! آقا آقا آیا بازی کردن با احساسات مخاطبان مشتاق کار درستی است؟ آیا خداحافظی در اوج کار خوبی است؟

 

* تعطیلات عید معنای دو چیز رو فهمیدم: سندرم خستگی تعطیلات و آرامش پس از طوفان!

 

* بهترین خبری که سال جدید شنیدم آزاد شدن مرزبان هامون بود. بعد امروز داشتم در خبرگزاری ها می گشتم دیدم فرمانده مرزبانی نیروی انتظامی گفته گروگان گرفته شدند که شدند، معافیت بی معافیت، خدمت ادامه دارد! از اون طرف هم کوثری نماینده مجلس گفته اینارو باید تنبیه کرد! نه واقعا خوشم اومد از اینهمه جذبه! من شک ندارم براشون غیبت هم رد می کنند! یا حتی اضافه خدمت! تو همون نقطه صفر مرزی! همون جایی که گوشی جناب کوثری آنتن نمیده!

 

* حرف آخرم تو این پست قرار بود بیتی از سعدی باشه که وصف حالم هست و خیلی دوستش دارم. هرچقدر کلیات سعدی رو گشتم پیداش نکردم! یادم نیومد! پراکندگی ذهن هم دردی است! بعد اینکه من موندم دل سعدی آخه چقـــــدر حرف داشته؟! اینــــــهمه شعر! من تقریبا میشه گفت گم شده بودم تو دیوان! و هرچه جلوتر می رفتم بیشتر در وصف حال خودم شعر می یافتم! فلذا شما برای درک حال بنده مراجعه کنید به کلِ کلیات سعدی!

+ آدم است دیگر، گاهی در خودش گم می شود!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۵ ، ۰۶:۳۵
تسنیم ..

إِنَّ اللَّـهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (بقره/195)

    إِنَّ اللَّـهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ (آل عمران/ 76)

        وَاللَّـهُ یُحِبُّ الصَّابِرِ‌ینَ (آل عمران/ 146)

          إِنَّ اللَّـهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِ‌ینَ (بقره/222)

        إِنَّ اللَّـهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ (آل عمران/ 159)

    إِنَّ اللَّـهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (مائده/ 42)

وَاللَّـهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِ‌ینَ (توبه/ 108)

 

 

+ دوستِ خوبِ مجازی داشتن هم نعمتی است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۵ ، ۰۶:۳۵
تسنیم ..

به گفته سازمان بهداشت جهانی، هر روز، بله هر روز هشــتصد زن در جهان بر اثر بارداری و عوارض ناشی از آن جان خود را از دست می دهند. خونریزی پس از زایمان، اصلی ترین علت مرگ این مادرهای ناکام گزارش شده است.

حتی تصورش هم غم ­انگیزه، این که در عصر پیشرفت های علمی در زمینه پزشکی، هنوز هم زنی به خاطر اینکه به موجودی زندگی ببخشه و اونو هست کنه، جونشو از دست میده...

روزانه 800 زن و به عبارتی 292000 نفر در سال!!! بارداری که هر لحظه اش همراه با بیم و امید هست و تنها چیزی که خستگی نُه ماه زندگی با بیم و امید رو از دوش مادر بر میداره، در آغوش کشیدن نوزاد و چشم در چشم شدنش هست. و حالا این نوزاد...

کشورهای جهان هرساله 14 ژوئن برابر با 24 خرداد ماه را به عنوان روز جهانی اهدا کنندگان خون، جشن می گیرند تا توجه مردم نسبت به اهمیت اهداء خون جلب بشه و تشکری باشه از کسانی که به نوعی با اهدای خون خودشون، ایثار می کنند.

و حالا شعار امسال این کمپین، "خون سالم برای نجات جان مادران" هست:

 

Safe blood for saving mothers

Give blood for those who give life

 

به این فکر می کنم که با اهدای خون، در زندگی بخشیدن به مادری سهیم شدیم که جونشو کف دستش گذاشته تا به موجود دیگه ای زندگی ببخشه...یه چرخه زندگی بخش...! شاید روزی یکی از کسانی که در لحظه های بیم و امید به این خون نیاز پیدا می کنه، خود ما باشیم! شاید همین الان هم دیر شده باشه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۵ ، ۰۶:۳۴
تسنیم ..

انگار همین دیروز بود. به عادت روزهای قبل بین نماز ظهر و عصر دست به دعا برداشتم یا عَلیُ و یا عَظیم یا غفورُ و یا رحیم...بغض گلویم را فشرد. امروز روز عید فطر بود و حلاوت اعمال ماه مبارک رمضان هنوز در جانم بود. چقدر دلتنگش بودم. از خدا خواستم باز هم توفیق درک این ماه را به من ارزانی کند... و بر من منت گذاشت و امسال هم روزی ام کرد...الحمدلله...

 

خدایا گفتی راه ـت کوتاه ـترین راه است

من به سوی ـت گریخته ام!

مرا به خودت برگردان...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۵ ، ۰۶:۳۳
تسنیم ..

* اول اینکه سلام و عرض تبریک عید سعید فطر به همه دوستانی که با تسنیم پیوند دارند و زحمت می کشند و تشریف میارند به این کلبه حقیر... ان شاالله حلاوت بندگی ها در این ماه مبارک تا ماه رمضان بعدی به دلتون بشینه و از برکات ـش بهره وافر ببرید. اینکه میگن نکنه آخرین ماه رمضانمون باشه حقیقتی است که فاصله اش با ما به چشم بر هم زدنی است. امسال از اقوام و آشنایان چهار نفر در ماه رمضان به رحمت خدا رفتند، یعنی دستشون از دنیا کوتاه شد! یعنی تمومِ تموم شد! به خواهرم می گفتم ما چه میدونیم که در عالم وجود چه خبره؟ خبرهایی که ما با وجود خاکی و دل تاریکمون درکش نمی کنیم. حالا باید صبر کنیم تا شاید شاید شاید خدا منت به سرمون بذاره و اجازه بده بار دیگه در هوای رمضانش نفس بکشیم...

* دوم اینکه دوستان خوب مجازی دارم که وقتی کلیک می کنند به وبلاگ من برام دنیا دنیا ارزش داره. یه جور دید و بازدید میدونمش که برام واجب می کنه سراغشونو بگیرم، از حال خوبشون مطمئن بشم و مهمون قلم زیباشون باشم. در همین رفت و آمدهای مجازی کلی مطلب یاد گرفتم، کلی حرفهای خوب، نکته های اخلاقی، قرآنی، اجتماعی، سیاسی، کلی دست به قلم خودم خوب شده، کلی دوستان خوب پیدا کردم... اما! اما متاسفانه مدتی است به دلیل مشغله های کاری و ذهنی فرصت این رفت و آمد برام کم شده. وقتی می بینم دوستانم زحمت می کشند و چراغ وبلاگمو روشن نگه می دارند و من در مقابل نتونستم پاسخگوی مهربونیشون باشم واقعا آزرده خاطر میشم و شرمنده. اینها همه رو گفتم که بگم تسنیم تا اطلاع ثانوی به روز نخواهد شد! یعنی شرمنده ام که نمی تونم پاسخگوی کامنت های مهربونتون باشم...

* سوم اینکه آرزوی بهترین ها برای بهترین های مجازی ام...مراقب خوبی هاتون باشید...و خدانگهدارلبخند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۵ ، ۰۶:۳۳
تسنیم ..

بزرگترین اتفاق فرهنگی کشور! آنقدر اسمش پرطمطراق هست که حاضری بخاطرش هر سال همه خستگی ها و سختی هارو به جون بخری. حتی اگه مجبور بشی مسیر رفت و برگشت از کرج تا مصلی رو تو مترو روی پا بایستی، حتی اگه مجبور بشی تمام صحنه های غیر فرهنگی و غیر اخلاقی! رو در محیطی به اصطلاح فرهنگی از نظر بگذرونی، حتی اگه هوای دم کرده شبستان و گرمای غرفه ها نفستو تنگ کنه و کلافه بشی، حتی اگه باز مثل هر سال ترتیب قرار گرفتن غرفه ها گیج ترت کنه و هی بری بالا بیای پایین تا بالاخره انتشارات ایکس رو پیدا کنی، حتی اگه مجبور بشی برای اقامه نماز در فضایی به اون بزرگی بایستی زیر تیغ آفتاب روی موکتی که معلوم نیست چند ساله شسته نشده و حسّابی خاکی بشی، حتی اگه مجبور بشی با اونهمه بار سنگین کتاب که در دست داری مسافت زیادی رو طی کنی تا بالاخره به ایستگاه مترو برسی و با خودت میگی هزینه جابجایی بازدیدکنندگان در فضای داخلی مگه چقدر میتونه باشه؟ حتی اگه...

فکر کن برای جمعیت مشتاقی که هر سال به نمایشگاه کتاب میان چه فعالیت های فرهنگی که نمیشه کرد. و البته که ما استاد فرصت سوزی هستیم! حتی حاضر نیستیم بعد از این همه سال که از برپایی نمایشگاه کتاب میگذره، از تجربیات سالهای قبل استفاده کنیم و حداقلِ امکانات رو برای بازدیدکنندگان و به احترامشون فراهم کنیم. برپایی نمایشگاه در فضایی که اصولا کاربری دیگه ای داره! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مُجمل!

و با وجود همه این اگر ها امسال هم با ذوق و شوق فراوون رفتیم به استقبال یار مهربان!

خب اینها انتخاب امسال من بود:

1- ضد، چهارمین کتاب از مجموعه اشعار فاضل نظری که در فاصله برگزاری نمایشگاه به چاپ دوم رسید.

2- گریه های امپراطور، مجموعه اشعار فاضل نظری

3- خواص و لحظه های تاریخ ساز (بررسی سخنان رهبری در شناخت خواص مهم تاریخ اسلام)

4- درس های عاشورا (گزیده سخنان رهبری)

5- شطرنج با ماشین قیامت (حبیب احمدزاده، رمان)

6- شاهِ بی شین (محمدکاظم مزینانی، رمان)

7- خرمشهر در آتش (خاطرات سرهنگ عراقی رضا الصبری)

8- من در شلمچه بودم (خاطرات سرهنگ عراقی ثامر عبدالله)

9- حریم ریحانه (نگاهی درون دینی و برون دینی به موضوع پوشش و حجاب)

10- ادب فِنای مقربان، جلد هشتم که متاسفانه بدلیل خستگی بسیار نتونستم تا غرفه إسرا برم و از فهرستم جا موند!

از دوست بزرگواری که به من کتاب خواص و لحظه های تاریخ ساز رو معرفی کردند هم تشکر می کنم و به دوستانم هم پیشنهاد می کنم حتما در فهرست مطالعاتیشون داشته باشند. تورقی کردم و...برای خوندنش مشتاق...

راستی منتظر اضافه شدن یک قسمت جدید در وبلاگم باشید!

+ اردیبهشت مکتوب 92 (پرونده ای به مناسبت نمایشگاه کتاب تهران)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۵ ، ۰۶:۳۰
تسنیم ..

نشسته باشی گوشه ای از دنیای خودت و حسابی مشغول و بیایند به تو بگویند: "برخیز، امامت تو را خوانده و با تو کار دارد"!

یک همچو حالی داشت وقتی فرستاده امام به او گفت: أبا عبدالله مرا فرستاده تا به تو بگویم که نزد او بروی...مال و جان و همسرش را گذاشت و رفت و شد یکی از هفتاد و دو تن...

فکرش را بکن...!

گاهی من هم بی دلیل منتظرم...

گاهی که از دنیا و مافیه اش خسته می شوم، گاهی که در خودم فرو می روم و هیچ چیز در عالم کائنات، التیام دردهایم نمی شود، گاهی که بالا و پایین می شوم اما آرام نمی گیرم،  گاهی که خودم را گم می کنم و در اعماق خودم به دنبال خودم هستم، گاهی که عصرهای جمعه نشسته ام و به ثانیه های در گذر نگاه می کنم و دلم با هیچ بهانه ای باز نمی شود...گاهی هم بی هیچ دلیل و بهانه ای...بی هیچ دلیل و بهانه ای...مثل کودکی که بهانه اش چیز دیگری است، گاهی فقط خودِ خودت را می خواهم...خودِ خودت...

می دانم که از حالم آگاهی، می دانم که حواست به من هست...اما من دلم بهانه خودت را دارد...

می خواهم بر وجودم بباری...سایه سارم باشی...می خواهم از چشمه وجودت سیرابم کنی...می خواهم همدم و رفیقم باشی...

گاهی دوست دارم کودکی کنم و تو مثل مادری مهربان و دلسوز دست نوازش بر سرم بکشی!

می خواهم برایم پدری کنی، برادری کنی...

گاهی بی هیچ بهانه ای فقط خودِ خودت را می خواهم...

من میخواهم زهیر تو باشم...یعنی می شود آقا؟!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۵ ، ۰۶:۳۰
تسنیم ..

* مسجد کوفه و انتظار برای ورود به صحن آن! چه بگویم از مسجد کوفه وقتی فقط 3 ساعت در آن توقف کردیم؟ من دلم می خواهد به دور از هیاهو در سکوت خلوت گزینم و با خدای خودم راز و نیاز کنم. من دلم می خواهد در سکوت محض دل به تاریخ بسپرم و به یاد بیاورم که امامم در این مسجد و بر روی این منبر فریاد مظلومیتش بلند بود. من دلم می خواهد چشمانم را ببندم و در کوچه پس کوچه های کوفه با حسن و حسین و زینب همراه شوم. با آنها قدم بردارم، با مسلم همکلام شوم که خَرَجَ وحیداَ فی سکک الکوفة و می گفت من در این شهر غریبم. آه... که چقدر این کلمه جانم را می سوزاند. بغض در گلویم می شکفد و اشک از چشمانم سرازیر می شود. غربت و مظلومیت از تک تک آجرهای مسجد کوفه احساس می شود. منبر امام علی علیه السلام و یادآوری این حس غریب که چه خطبه ها که بر فراز این منبر خوانده نشد. اما گوش هوشی برای دل سپردن نبود، وگرنه تاریخ به عاشورا نمی پیوست...

* قدم بر زمین کربلا می گذارم...من؟ اینجا؟ کربلا؟ بین الحرمین؟ أدرک أخاک؟ گودی قتلگاه؟ تلّ زینبیه؟ عطش؟ کاروان اسیران؟ زینب...زینب...

من در بهت و حیرتم...روبروی حرم اباعبدالله علیه السلام ایستاده ام و فقط نگاه می کنم. دریغ از قطره ای اشک. از یک طرف سلام بر امام می کنم، چشم می گردانم و السلام علی الارواح التی حلت بفنائک و به یاد علی اکبرش می افتم و ...دستانم را گره کرده ام به پنجره های حرم و از امام تشکر می کنم که اجازه داد چون منی مهمانش باشم. می گویند اگر زیر قبّه دو رکعت نماز بخوانی فضیلت بسیار دارد، برای نیل به این مقصود در صف مشتاقان منتظریم نوبتمان شود. وقتی سجده کردم یک لحظه احساس کردم زمان از حرکت ایستاده، از همهمه حرم چیزی نمی شنیدم، من بودم و شش گوشه...حسّ عجیبی بود...ای نزدیک تر از من به من...

نشسته بودم در یکی از رواق ها و روبرویم هفتاد و دو تن و با خودم مرور می کردم دعایی و زیارتی و التماس دعایی را از قلم نیندازم...نمیدانم سرّش چیست؟ من در شهر خودم وقتی نام امام حسین می آید...غرق در خودم بودم که ناگهان به یاد حضرت علی اصغر افتادم. خدایا من به همه سلام کردم به همه عرض ارادت کردم، چرا ایشون رو فراموش کردم؟ اشک امانم نمی داد، به یاد لبان تشنه اش و امامم که فرمود: هذا الطّفل یتلظّی عطشاً، فاسقوه شربة من الماء... و سرِّ اشک...

* نذر کرده بودم اگر به حاجتم رسیدم هدیه اش کنم، تسبیح مو می گم! راستش خیلی دوستش داشتم. خواهرم از کربلا برام سوغات آورده بود و ارزش معنوی زیادی برام داشت. حاجتم هم خیلی برام مهم بود که بخاطرش می خواستم از این تسبیح بگذرم. خلاصه که از ابتدای سفر، هر مکان مقدسی که میرفتم، تسبیح رو متبرک می کردم. از زیارت سامرا و امامین عسگریین علیهم السلام برگشته بودیم، آخرین مکان زیارتی سفرمون بود. خلاصه که وقتی برگشتیم به اتوبوس تسبیح دیگه نبود! جا موند سامرا! بعدها اون حاجت من هم برآورده نشد که البته به صلاحمم نبود. خب گاهی خیلی عجیب همه چیز به همه چیز ربط پیدا می کنه! و نکته مهم این که به تسبیحت دل نبند، وگرنه برای چیزهای مهم تر جایی تو دلت نمی مونه!

بهانه: هفته دوم خرداد ماه نود رفتیم عتبات عالیات. سالگرد سفرمون حال و هوای عجیبی داره دلم. هر روز منتظرم که باز هم دعوتم کنند، مثل سفر قبل که نفهمیدم چی شد واقعا، یکهو چشم باز کردم و دیدم ایستادم روبروی حرمش...السلام علیک یا مظلوم یا ابا عبدالله...

+ عاشقان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۵ ، ۰۶:۲۸
تسنیم ..